سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----581305---
بازدید امروز: ----35-----
بازدید دیروز: ----77-----
جستجو:
  • اوقات شرعی
    گریه کن سرباز... ( به نقل از وبنوشت سید محمدرضا فخری مدیر پارسی - طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی
     
     
  • درباره من
  • لوگوی وبلاگ
    گریه کن سرباز... ( به نقل از وبنوشت سید محمدرضا فخری مدیر پارسی  - طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی

  • فهرست موضوعی یادداشت ها
    آیت الله یزدی در واکنش به نامه هاشمی رفسنجانی . رضا فاضلی عودلاجان تهران مدارس نوشیروان پریوش سرهنگ نصیری . شهرام همایون فروش دختران در دبی . علیرضا میبدی دادگاه مصطفی رمضان پور پسر خاله زن میبدی هما احسان . ماهواره ملی امید تماشای مسیر زنده پرتاب مدار کره زمین . مستهجن مضلین مستهجن سکس شوک مستند شوک مرکز بررسی جرائم سازمان . میر حسین موسوی عضو فعال ستاد مرکزی آشوب عضویت شورای مرکزی سازمان . نحوه زندگی آیت‏ا? خامنه‏ای دیده . نخست وزیر ترکیه رجب طیب اردوغان غزه رییس رژیم صهیونیستی . نماز جمعه تصاویر حاشیه رفسنجانی موسوی . همسر مصطفی تاج زاده سازمان مجاهدین انقلاب مجمع زنان اصلاح طلب حس .
  • مطالب بایگانی شده
  • لینک دوستان من
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
    < type="text/java" src="http://www.iransohrab.ir/js/IranSohrab-link.js">





    Powered by WebGozar

    وضعیت من در یاهو
  • آوای آشنا
  • گریه کن سرباز... ( به نقل از وبنوشت سید محمدرضا فخری مدیر پارسی
    نویسنده: ایران شنبه 86/11/27 ساعت 1:56 صبح

    بنام خدا


    نظامی زن انگلیسی که پس از بازگشت از ماموریت خود در عراق، فرزندش را در آغوش می فشارد.


    آهای سرباز، آهای مادر!...
    گریه کن، تو حق داری گریه کنی. شاید ماهها و سالهاست که فرزندت را ندیده ای.
    فرزند دلبندت را. کودک معصومی که تاب دوری مادر نداشته و حتماً از تو بیشتر، برایت دلتنگی می کرده.
    گریه کن سرباز، گریه کن تا سبک شوی...
    گریه کن، بخاطر گوهر مادری که از تو ستانده اند، و در عوض تو را مفتخر! کرده اند به این لباسها.
    این لباسها که اصلاً به قامت تو سازگار نیست...
    گریه کن که تاج زن بودن از سرت افتاده...
    گریه کن که هیچ لذتی به پای مادری نمی رسد و تو را محروم کرده اند، ذائقه ات را خراب کرده اند...

    اما
    من چند حرف دیگر با تو دارم سرباز...
    تو مادری، حق داری بچه ات را دوست داشته باشی... حق داری برایش دلتنگ شوی...

    سوالی از تو دارم :
    این کودک را می شناسی؟

    می بینی پدرش با چشمان بسته، چگونه صورتش را لمس میکند؟
    می بینی چگونه کفشهایش را درآورده تا در آغوش پدر، گم شود ؟
    این پدر یکی از زندانیان تو و دوستان توست در عراق...
    چه میشد اگر اجازه میدادی این پدر، بچه اش را ببیند؟
    فکر کردی فقط خودت به فرزندت عشق می ورزی؟


    این دختر را چطور؟

    حتماً او را دیده ای...


    در کوچه پس کوچه های بصره... پای برهنه می دوید و خنده کودکانه ای بر لب داشت...
    الان به نظرت لکه های سرخ روی لباسش، نقش گلهای سرخ است یا رد پائی از خون تازه ؟
    یا لکه های قرمز روی زمین، گلبرگهای پرپر شده گلهای پیراهن اوست؟
    صورت ظریف او را با اسلحه ای که در کنارش به دست گرفته ای چه کار؟
    ببین چه گریه ای میکند؟ چه خونی از صورتش جاری است؟
    این رنگین تر است یا خون فرزندت که اینچنین در آغوشش کشیده ای؟
    حال این دخترک را خوب ببین. نتیجه کارتو وهمکاران توست و تا ابد با شما خواهد ماند.
    این است آنچه برای این دختر و مردمش هدیه برده ای...

    این پدر را میشناسی؟


    دارد به چه حالی، جسم بی جان دخترش را میگذارد کنار بقیه جنازه ها.
    یادت هست؟ همین چند شب قبل، خانه شان را بمباران کردید.
    تو و همقطارانت.

    این را چطور؟

    این اما مال افغانستان است.
    شاهکار قدیمی تر شما.
    اما مگر زخم این پدر کهنه می شود؟
    این هم کادوی یکی دوسال قبل توست برای کوکان افغان.........

    از این دست اگر بخواهم برایت بیاورم، بسیارست...
    سردشت خودمان، شلمچه ، قانا... صبرا و شتیلا... و ....

    ...............
    ...............
    ...............

    گریه کن سرباز
    گریه کن، اما نه فقط برای دلتنگی فرزندت ...
    شاید نپذیری، اما من در گریه های تو هیچ عاطفه ای نمی بینم سرباز!
    گریه کن برای انسانیتی که در زیر پای تو و رهبرانت لگد مال شده...
    گریه کن برای عاطفه ای که در وجودت مرده...
    گریه کن برای شرف و آزادگی که از دست داده اید...

    گریه کن سرباز...


        نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ## درخواست رسانه‌های بیگانه از سران اصلاحات ##
    ## عکس:دیدار کروبی با سفیر سابق انگلیس ##
    ## منوشه امیر: برای مقابله با خطر شیعه باید از سبزها حمایت کرد!
    ## شیمون پرز: مخالفان به نیابت از ما می جنگند ##
    ## درخواست انگلیس از ایران: روابط خود را با ما کاهش ندهید ##
    ## اعتراض شدید تشکل های دانشجویی نسبت به نامه سید حسن خمینی ##
    آبروی همه مسلمانان؛ اشک ما را چرا درآوردی؟:
    آنچه من دیدم و نحوه زندگی آیت ا? خامنه ای
    نماز جمعه سیاسی Top2009 - موسوی با کلی محافظ بعد 20 سال در
    میر حسین موسوی - به کجا چنین شتابان ؟؟ - 2
    میر حسین موسوی - به کجا چنین شتابان ؟؟
    پاسخ آیت الله یزدی در واکنش به نامه هاشمی رفسنجانی ** مهم
    رنجنامه جمعیت ایثارگران خطاب به هاشمی رفسنجانی
    مهم ** نامه هاشمی رفسنجانی به رهبر انقلاب ** مهم
    تصویر و اتهامات برخی عاملان سایت‏های مستهجن- مستند شوک
    [عناوین آرشیوشده]