سخنگوی محترم وزارت امور خارجه در نشست هفتگی مورخ 3 تیر 1386 خود با خبرنگراران، سؤال خبرنگار ارجمند خبرگزاری ایلنا در باره مسئله امام صدر و روابط ایران و لیبی را با طرح مطالبی پاسخ داد، که موجب تأمل و تأسف است. سؤال خبرنگار بدین شرح بود: «چرا با وجود تاکیدات امام خمینی (ره) در مورد «عدم رابطه با لیبی تا زمان روشن شدن مسئله امام موسی صدر» و نیز با توجه به ضربات فراوانی که لیبی در قضیه هستهای به ایران زده است، مسئولان ایرانی همچنان بر گسترش رابطه با لیبی تاکید دارند»؟
چکیده پاسخ سخنگوی وزارت امور خارجه شامل سه بخش بود [1]: 1ـ «نقل شما [خبرنگار ایلنا] از اظهارات امام درست نیست»؛ 2ـ «مسئله امام صدر از ابتدا تاکنون یکی از محورهای ثابت گفتوگوی ما [ایران و لیبی] بوده است»؛ 3ـ «سفر نخستوزیر لیبی در چارچوب روابط دو جانبه و پیرامون خدمات فنی و مهندسی و صادرات خودرو و فعالسازی کمیسیون مشترک انجام گرفت». در باره این سه گزاره ملاحظاتی وجود دارد که در پی تقدیم میشود:
یکم. امام راحل میل قلبی و نیز نظر صریح خود در باره معمر قذافی و رابطه ایران و لیبی را طی سالهای 1357 تا 1368 چند بار با گفتار و کردار ابراز کردند. آن بزرگوار در دوران اقامت خود در پاریس، زمانی که خطر عدم تمدید اقامتشان توسط دولت فرانسه به طور جدی اوج گرفته بود، دعوت قذافی مبنی بر عزیمت به لیبی را رد کرده و به آقایان علی جنتی و سید محمد غرضی چنین پاسخ داده بودند [2]: «قذافی شایسته اعتماد نیست و با طناب او نباید داخل چاه رفت»!
امام راحل در دیدار 17 اسفند 1357 خود با فرستادگان لیبی در تهران، ضمن ابراز نگرانی از «سرنوشت امام صدر»، تقاضای آنان مبنی بر آمدن قذافی به ایران را با این بهانه که «من فعلا به قم میروم»، رد کردند. آن بزرگوار در پی انتشار بیانیه مورخ 27 تیر 1358 وزیر خارجه وقت در خصوص «تدارک روابط سیاسی ایران و لیبی» که نشست و مخالفت مراجع عالیقدر وقت قم [آیات عظام گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری] را موجب شد، در دیدار 29 تیر 1358 خود با وزیر خارجه ضمن تایید نظر مراجع عظام قم دستور دادند تا «موضوع روابط ایران و لیبی فعلا مسکوت گذارده شود» [3].
همچنین آیتالله العظمی موسوی اردبیلی در گفتوگوی خود با فصلنامه «مفید» [4] تصریح کردند که تا آخرین روزهای حیات حضرت امام، «عدهای میخواستند آن بزرگوار را آماده کنند تا قذافی را به حضور بپذیرد»! اما پاسخ امام همواره آن بود که «هنوز مسئله آقا موسی حل نشده است! من چطور قذافی را بپذیرم»!
دوم. همانطور که در جای دیگر [5] نیز گفته شد، سبب برپایی رابطه ایران و لیبی در زمان حضرت امام، نه میل قلبی و باور آن بزرگوار به درستی این امر، که تنها و تنها تواضع ایشان در برابر برآیند نظر مشاوران ارشدشان بود. رویه غالب حضرت امام در تصمیمسازیهای کلان مملکتی، رجحان نظر اکثریت مشاوران بر نظر خودشان بود. در مورد رابطه ایران و لیبی، مسئولان سیاسی وقت کشور، خصوصا حضرات آیات منتظری، هاشمی رفسنجانی و خامنهای، بر لزوم برپایی آن اصرار داشتند و امام راحل نیز به رغم مخالفت خود، به نظر کارشناسی آنان تن دادند. آن بزرگوار اگرچه خود با انجام این امور مخالف بودند، اما به سبب موافقت اکثر مشاورانشان با نظر مقابل، رأی جمع را بر رأی خود ترجیح دادند. به راستی دولت نهم که «3 تیر» را امتداد «22 بهمن» و خود را بیش از دولتهای پیشین در امام خمینی «ذوب» میداند، استمرار رویه آن دولتها در عدول از میل قلبی آن بزرگوار به «عدم همکاری ایران و رژیم قذافی تا حل مسئله امام صدر» را چگونه توجیه میکند؟ خوب است سخنگوی محترم وزارت امور خارجه در نشست هفتگی آتی خود با خبرنگاران به این سؤال پاسخ گوید ...
سوم. سخنگوی وزارت امور خارجه مدعی است که دو کشور ایران و لیبی، از ابتدا تا کنون، یعنی قریب 29 سال تمام است که در باره مسئله امام صدر گفتوگو میکنند! اگر برداشت نگارنده از این سخن دقیق باشد، این سؤال مطرح میشود که چرا گفتوگوی دو کشور در باره «سرنوشت انسانی» که از رهبران دینی و سیاسی تراز اول ایران، لبنان، خاورمیانه و عالم تشیع به شمار میرود، 29 سال تمام به طول انجامیده است؟ کدام بخش از گفتوگو مستلزم هزینه کردن اینهمه سال از عمر امام صدر و نیز سوزاندن اینهمه فرصت از جامعه ما بوده است؟ طرف ایرانی گفتوگو چگونه به خود اجازه داده است مسیری برای آزادسازی امام صدر بر گزیند، که به بهای استمرار حداقل 29 سال اسارت آن بزرگوار تمام شود؟ اینهمه بخشش از عمر امام صدر و نیز اینهمه فرصتسوزی در حق جامعه ما، با مجوز چه مرجعی صورت گرفته است؟
چهارم. آیا مسئولان وزارت امور خارجه هنوز در نیافتهاند گفتوگویی که اینهمه سال به طول انجامیده است، فاقد کارآمدی لازم و وجاهت منطقی است؟ آیا گفتوگویی که اینهمه سال جریان داشته و تا امروز بینتیجه مانده است، باز هم باید ادامه یابد؟ چرا دولت نهم نیز چونان دولتهای پیشین، این همه بر تداوم چنین گفتوگوی بیثمری اصرار دارد؟ آیا چنین اصراری ارزش و مبنای کارشناسی دارد؟ آیا بیتفاوتی طرف ایرانی در برابر «بینهایت شدن» زمان گفتوگو، نشانه مناسبی از «احساس مسئولیت» و «دلسوزی» آن نسبت به سرنوشت امام صدر است؟ طرف لیبیایی این بیتفاوتی را چگونه معنی خواهد کرد؟ آیا طرف ایرانی هرگز دچار این تردید نشده است که طولانی شدن زمان گفتوگو، مصداق «وقتکشی» و عین خواسته ربایندگان امام صدر است و تن دادن به آن، عملا نوعی «رضایت» و «مشارکت» در تحقق آن!
پنجم. اگر مسئولان وزارت خارجه به شهادت امام صدر قائل هستند و به همین سبب از بابت گذشت زمان نگرانی ندارند، آیا این شجاعت و استحکام در استدلال را دارند که دلائل و مستندات جمعبندی و تصمیمسازیهای متعاقب خود را در معرض اطلاع و قضاوت افکار عمومی قرار دهند و در برابر نقد کارشناسان از آن به دفاع برخیزند؟ آیا خانواده، دوستداران و هممیهنان امام صدر پس از گذشت 29 سال این حق را دارند که بخواهند اطمینان حاصل کنند، که مسئولان سیاسی کشورشان در پیگیری مسئله امام صدر مسیر صحیح را بر گزیدهاند و با توجه به اطلاعات و شرایط موجود مناسبترین تصمیم را اخذ کردهاند؟ آیا هنوز وقت آن فرا نرسیده که آقای ابوطالب و دوستانشان در «کمیته پیگیری مسئله امام صدر در مجلس هفتم»، پس از آن همه زیارت بیروت، صدور بیانیه، انجام مصاحبه و دادن دهها وعده و وعید، بالأخره سستی، رخوت و شعار را کنار نهند و لااقل در این آخرین سال باقی مانده از عمر نمایندگی خود، با تشکیل گروه «تحقیق و تفحص»، برای سؤالات فوقالذکر پاسخهایی قابل قبول بیابند؟
ششم. موضع مرحوم رفیق حریری نخستوزیر اسبق لبنان در باره رابطه لبنان و لیبی آن بود که «مسئله امام صدر یک مسئله است و صدور سیب و پرتقال لبنان به لیبی مسئلهای دیگر»؛ یعنی «هم در باره مسئله امام صدر باید گفتوگو کرد و هم روابط اقتصادی و در نتیجه سیاسی را باید حفظ و تقویت کرد». تصریحات سخنگوی وزارت امور خارجه بیانگر آن است که دولت نهم نیز در باره رابطه ایران و لیبی دیدگاهی مشابه و اعتقاد دارد که مسئله امام صدر یک مسئله است و صدور «خدمات فنی مهندسی و خودرو به لیبی» مسئلهای دیگر! با توجه به منطق « کاسبکارانه» مشترک آقای حریری و دولت آقای احمدینژاد در باره مقوله «رابطه با لیبی»، آیا میتوان خاستگاه آن، یعنی «اصول» و «ارزشهای اخلاقی» حاکم بر منظومه فکری آن دو را نیز مشابه دانست؟! اگر چنین است، کف مطلوب ارزش ریالی (یا دلاری) مبادلات اقتصادی ایران و لیبی، در طول یک سال، یک دهه و سه دهه، چقدر است؟ دولت نهم به چه مقدار «کاسبی» از کانال رابطه با لیبی دل بسته است؟ و برای کرامت «امام صدر» و نیز «ملت ایران» در قیاس با آن چه اندازه ارزش قائل است؟
هفتم. منطق «کاسبکارانه» رفیق حریری در باره مسئله امام صدر و رابطه لبنان و لیبی، همواره مورد اعتراض شدید جامعه شیعیان لبنان، خصوصا جنبشهای «حزبالله»، «امل» و «مجلس اعلای شیعه» آن کشور بوده است. به راستی شیعیان لبنان در باره نگرش مشابهِ دولت نهم به مسئله امام صدر و رابطه با لیبی چگونه قضاوت میکند؟ آیا دولت نهم تصور میکند که شیعیان لبنان چنین منطقی را تنها بر دولت خود روا نمیدارد، اما بر ایران روا میدارد؟ آیا دولت نهم تصور میکند که شیعیان لبنان با ایران عقد اخوت ابدی بستهاند؟ آیا دولت نهم توقع ندارد که شیعیان هموطنِ «جبران خلیل جبران» که آزادمنشی را در مکتب امام صدر آموختهاند، از سیاستمدارانی که آرمانهای مردم را به بازی میگیرند، در چشمانشان غبار طلا میپاشند و گوشهایشان را از آهنگ واژگان پر میکنند، روزی خسته و بیزار شوند؟ آیا قضاوت شیعیان مظلوم لبنان حتما باید بدل به فریاد و مسئولان محترم کشورمان حتما باید غافلگیر شوند تا صدای اعتراض آنان را با گوش دل بشنوند؟
هشتم. نه تنها همه کشورهای متمدن جهان، که حتی اسرائیل، نخبگان خود را «ناموس ملت» میپندارند و با این نگرش امنیت و حقوق شهروندی آنان را در گستره جهان پاس میدارند. از نظر دولت نهم، که «لاینقطع» بر «اصولگرایی» تأکید دارد و خود را «انقلاب دوم» و حتی «زمینهساز ظهور امام زمان (ع)» میداند، با رژیمی که به یکی از بارزترین مصادیق ناموس ملت ایران تعرض کرده و سالهاست بر استمرار جنایت خود اصرار دارد، چگونه باید تعامل کرد؟ اصول و ارزشهای اخلاقی که دولت نهم خود را نماد و سمبل آنها میداند (!)، چه تکلیفی فرا روی آن قرار میدهد؟ آیا «عزت حسینی» و «غیرت ایرانی» برمیتابد که دولت نهم، به طمع کاسبی از راه فروش خدمات، خودرو، سیب، پرتقال یا حتی خرید بنزین (!)، ربایندگان ناموس این ملت را در آغوش بگیرد و با آنان از «وحدت» و «گسترش رابطه» دم بزند؟ مگر عزت نفس، مناعت طبع و غیرتمندی مردم خوب کشورمان خواهد پذیرفت که نانی که از راه چنین کاسبی ننگینی حاصل گردد، سفره پاک و بیآلایش آنان را آلوده سازد؟ و بالأخره دولتی که چنین منطق «کاسبکارانه»ای دارد، آیا شایستگی و اساسا توانمندی آن را دارد که پرچم «مبارزه برای استقرار ارزشهای الهی در جامعه» را بلند و مردم را زیر لوای آن بسیج و متحد کند؟
نهم. آقای احمدینژاد در سالروز شهادت دکتر چمران، آن بزرگوار را الگویی برای جوانان، مردم و دولتمردان کشورمان نامیدند. اگر رئیسجمهور محترم واقعا در اظهارات خود صادق هستند، بسیار بجا خواهد بود که خود و کارگزاران محترم ایشان در وزارت امور خارجه، بار دیگر فریاد شهید چمران علیه رابطه ایران و لیبی را مطالعه و سپس خود قضاوت کنند، که تا چه حد از معنویت و اخلاق آن بزرگوار فاصله گرفتهاند: «چه کسی است در عالم، که به جرم لیبی در نابودی موسی صدر آگاه نباشد؟ مگر ما به خاطر خدا قیام نکردهایم؟ مگر به راه علی و حسین نمیرویم؟ مگر نمیخواهیم که ارزشهای خدایی را استقرار دهیم؟ چگونه میخواهیم که انقلاب اسلامی ایران را با کثافات مجرمین آلوده کنیم؟ چگونه میتوانیم طهارت و اخلاص بینظیر شهدای انقلاب ایران را لجنآلود کنیم؟ مگر تغییری در برنامه و خط مشی بوجود آمده است؟ یا مگر آدمدزدی و یا آدمکشی دیگر جرم نیست؟ راستی حرام است که طهارت انقلاب ما به کثافات این جنایتکاران آلوده گردد. راستی حرام است که این مصلحتطلبان بیدین، انقلاب اسلامی ایران را ملعبه سیاستبازیهای خود کنند تا در دنیای ظلمانی و طوفانی موجود ندای اسلام و انقلاب در دهند و ستمدیدگان محروم و مظلوم را بفریبند» [6].
دهم. و بالاخره آنکه آقای مهندس مهدی چمران، برادر ارجمند شهید چمران، که بسیاری به حق یا ناحق او را «پدر معنوی دولت نهم» میخوانند، امروز در معرض موقعیتی سخت و انتخابی دشوار قرار گرفته است. در یک سو افکار عمومی هزاران هزار انسان آزاده در ایران و لبنان هستند که از او انتظار دارند، پرچمی را که برادر شهید او در 31 خرداد 1360 بر زمین نهاد، با اقتدار به دست گیرد و به نیابت از او، با همان جوشش و با همان خروش، علیه استمرار رابطه ایران و لیبی فریاد بر آورد و راه علی و حسین را به مسئولان محترم کشورمان یاد آورد. بسیاری از این انسانهای آزاده، امام صدر را با ادبیات شهید چمران شناختند و خود این ادبیات را نیز به برکت تلاشها و کوششهای مخلصانه مهدی چمران. در سوی دیگر، خواص و برخی مسئولان مصلحتاندیش امروز ما هستند که منطق «ارزشها» را فدای منطق «کاسبکاری» کردند و «عزت حسینی» و «غیرت ایرانی» را سرمایه «کاسبی» با لیبی. از خدای بزرگ میطلبیم تا برادر شهید چمران را در انتخاب گزینه درست یاری کند. به راستی نیز که امام علی (ع) به مالک اشتر چه زیبا فرموده است: «نارضایتی عموم مردم رضایت خواص را بیاثر میسازد، در حالی که از نارضایتی خواص در برابر رضایت عموم مردم میتوان چشم پوشید».