با توجه به اینکه در آن روزها بحث زیادی درباره جریان امل و حزبالله در جریان بود، بچهها از آقای چمران که به دلیل سابقه همکاری و فعالیت خود در لبنان، از امل طرفداری میکرد، سؤالات زیادی که جنبه انتقادی داشت، کردند... تا کار به اینجا رسید آقای چمران با تندی به او که یک جوان 19 ساله بود گفت، من با شما بحثی ندارم چندی پیش که به مناسبتی بر و بچههای اهوازی قدیمی جنگ در تهران دور هم جمع شده بودند و به من هم افتخار حضوری دست داد، در لابهلای صحبتهایی که شد، یادی از عارف مجاهد و سردار پرهیزکار جبهههای جنگ، مرحوم شهید دکتر مصطفی چمران به میان آمد و از آن روزهایی که جبههها وضعیت خوبی نداشتند و ایشان در مقر جنگهای نامنظم در اهواز در کاخ استانداری سابق خوزستان عدهای را جمع کرده و در محور سوسنگرد و حمیدیه و... راه را بر پیشروی دشمن بعثی بسته بود.
وقتی صحبت به جناب آقای اسماعیل نویدی که از دوستان کارمند صدا و سیمای مرکز اهواز در آغاز جنگ بود، رسید، خاطره زیبایی از دکتر چمران بیان کرد و گفت: آقای چمران حدود ده روز قبل از شهادتش برای مصاحبهای به رادیو تلویزیون اهواز آمده بود. چون صدا و سیمای اهواز در آن زمان استودیوی ضبط برنامه تلویزیونی نداشت و باید استودیوی رادیو را با یک دوربین پرتابل برای این کار آماده میکردیم که این کار به زمان نیاز داشت، بر و بچهها فرصت را غنیمت شمرده و دور دکتر چمران را گرفتند و با توجه به اینکه در آن روزها بحث زیادی درباره جریان امل و حزبالله لبنان ـ که تازه تشکیلات آن داشت پا میگرفت ـ در جریان بود، از آقای چمران که به دلیل سابقه همکاری و فعالیت خود در لبنان، از امل طرفداری میکرد، سؤالات زیادی که جنبه انتقادی داشت، کردند.
در بین بچهها، آقای نوری مطیعی که از قضا در جلسه ما حاضر بود، تندتر از بقیه با مرحوم چمران بحث کرد و حتی در ادامه بحث نسبت به امل و رهبر آن قدری توهینآمیز صحبت نمود. تا کار به اینجا رسید آقای چمران با تندی به او که یک جوان 19 ساله بود گفت، من با شما بحثی ندارم و آقای مطیعی هم ساکت شد.
پس از این برخورد آقای چمران به استودیو داخل شد. مصاحبه او حدود 50 دقیقه طول کشید. پس از مصاحبه که از استودیو بیرون آمد، پرسید آن آقای قدکوتاه سبزهای که قبل از مصاحبه با من بحث میکرد کجاست؟ ماهم فوری آقای مطیعی را صدا کردیم. آقای چمران به مجرد دیدن او با ملاطفت خاصی با او دست داد و در حرکتی غیر قابل پیشبینی خم شد و دست او را بوسید. این حرکت چنان با سرعت انجام شد که فرصت عکسالعمل را از آقای مطیعی گرفت و او وقتی به خود آمد و دستش را پس کشید که کار از کار گذشته بود. آقای چمران به او گفت: من از شما عذر میخواهم که در صحبتم با شما قدری تند شدم. شما مرا ببخشید و به دل نگیرید.
جداً خوشا به حال بهشت زهرا که همچون نگینی تابناک پیکر خونین او را در بر گرفته است.