سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داوود در دعاهای خود می گفت : «بارالها !من دوستی تو و دوستی آن که دوستت دارد و کرداری که مرا به دوستی ات می رساند، از تو درخواست می کنم . بارالها !دوستی ات را نزدم محبوب تر از خودم، خانواده ام و آب خُنکْ قرار ده» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----588299---
بازدید امروز: ----194-----
بازدید دیروز: ----130-----
جستجو:
  • اوقات شرعی
    یک قطره اشک .... - طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی
     
     
  • درباره من
  • لوگوی وبلاگ
    یک قطره اشک .... - طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی

  • فهرست موضوعی یادداشت ها
    آیت الله یزدی در واکنش به نامه هاشمی رفسنجانی . رضا فاضلی عودلاجان تهران مدارس نوشیروان پریوش سرهنگ نصیری . شهرام همایون فروش دختران در دبی . علیرضا میبدی دادگاه مصطفی رمضان پور پسر خاله زن میبدی هما احسان . ماهواره ملی امید تماشای مسیر زنده پرتاب مدار کره زمین . مستهجن مضلین مستهجن سکس شوک مستند شوک مرکز بررسی جرائم سازمان . میر حسین موسوی عضو فعال ستاد مرکزی آشوب عضویت شورای مرکزی سازمان . نحوه زندگی آیت‏ا? خامنه‏ای دیده . نخست وزیر ترکیه رجب طیب اردوغان غزه رییس رژیم صهیونیستی . نماز جمعه تصاویر حاشیه رفسنجانی موسوی . همسر مصطفی تاج زاده سازمان مجاهدین انقلاب مجمع زنان اصلاح طلب حس .
  • مطالب بایگانی شده
  • لینک دوستان من
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
    < type="text/java" src="http://www.iransohrab.ir/js/IranSohrab-link.js">





    Powered by WebGozar

    وضعیت من در یاهو
  • آوای آشنا
  • یک قطره اشک ....
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:45 صبح

    به مهربانی مادر

    سکوت شب همه جا را فرا گرفته بود مرد آرام از میان کوچه ها می گذشت باد سردی زیر پای او را جارو کرد و در پیچ کوچه ها گم شد ، تنها چیزی که سکوت سرد شب را می شکست صداهای ناله ای بود که از دور به گوش مرد می رسید‍‍ ؛ هر قدم که برمی داشت صدا واضح تر می شد : مادر در را باز کن ... مادر در را بازکن !

    مرد دنباله ی صدا را گرفت تا اینکه در کمی دور تر جوانی را دید که در مقابل دری بسته ایستاده است و با حالت التماس مادر خودش را خطاب قرار می داد که : ما در در را باز کن ، مادر مرا ببخش ، بخدا دیگر به حرفهایت گوش می دهم ،‏ مادر من که در این شهر کسی بجز تو ندارم‏، مادر به من رحم کن ، به بی کسیم‏ رحم کن مادر در را بازکن ....

    مرد همچنان نظاره گر سخنان جوان بود ؛ کم کم صدای جوان گرفت و بغضش شکسته شد‏ ، هنوز چند قطره های اشک بر گونه اش آرام نگرفته بود که درب خانه باز شد و چهره ی مادر پدیدار شد ،  گونه هایش پر بود از قطرات الماس گونه اشک که به آرامی فریاد می زد ساعتها پشت همان در وقتی التماس فرزندش را می شنید گریه می کرد، مادر فرزند را در آغوش گرفت با همان حال گفت: پسرم چرا دل مرا می شکنی؟! چرا نافرمانی می کنی تا من تو را از خانه ام بیرون کنم ؟! ....بخشیدم ، می دانم که تو در این شهر بجز من کسی را نداری !

    مرد که از دور شاهد ماجرا بود بسیار از رفتار فرزند و گریه های مادر تعجب کرد! ..... شبهای دیگر نیز مرد از همان کوچه گذشت و این ماجرا باز اتفاق افتاد فرزندی که پشت در التماس می کرد و مادری که بر التماس فرزندش گریان بود! آنقدر این صحنه ها تکرار شد تا اینکه کنجکاوی مرد را بر انگیخت جلو رفت و از مادر علت این رفتار را پرسید و مادر این گونه جواب داد : بخدا من طاقت اشکهای پسرم را ندارم چه کنم، مادرم! هر روز فرزندم در خانه مرا اذیت می کند نا فرمانی می کند و دل مرا می شکند من او را از خانه بیرون می کنم و با خود عهد می بندم که دیگر او را راه ندهم، اما شب هنگام همین که او شروع به التماس می کند همه چیز را فراموش می کنم همه نافرمانیهایش را و وقتی او اشک می ریزد دیگر دلم طاقت نمی آورد او را پشت در اینگونه ببینم ... بخدا طاقت اشکهایش را ندارم!

    *********

    مهربان تر از مادر

    کلمات را کنار زنید این جا کلمات قادر به توصیف عشق حقیقی نیستند ؛ خدای من ،ای مهربانترین کسم، به من بگو که این داستان حقیقت ندارد به من بگو که تو پشت در وقتی بنده ات مناجات می کرد حالت مانند آن مادر نبود، به من بگو تو مانند آن مادر نبودی که طاقت اشکهای فرزندش را نداشت، به من بگو هر بار که من بر درگاهت زاری می کردم تو پشیمان تر نبودی!.....همیشه از حال بنده وقتی توبه می کند بر درگاه خدا نوشتیم اما هیچکس از حال خدا نگفت وقتی به مناجات بنده اش گوش می داد، راستی چرا آن مادر اینقدر مهربان بود و چرا تو خدا....؟! چرا آن فرزند از چهره ی گریان مادر شرم نمی کرد و چرا من....؟!سالها وقتی من اولین اشک را می ریختم تو مرا در آغوش می گرفتی و دلداریم می دادی من حس می کردم که سبک شده ام اما باور نمی کردم بگذار این بار که قطرات اشک بر گونه هایم جاریست و در آغوشت هستم فریاد بزنم :

    لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا 

    وبلاگ چهارشنبه 11/11 با عنوان "نگاه عاشقانه" به روز خواهد شد


        نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ## درخواست رسانه‌های بیگانه از سران اصلاحات ##
    ## عکس:دیدار کروبی با سفیر سابق انگلیس ##
    ## منوشه امیر: برای مقابله با خطر شیعه باید از سبزها حمایت کرد!
    ## شیمون پرز: مخالفان به نیابت از ما می جنگند ##
    ## درخواست انگلیس از ایران: روابط خود را با ما کاهش ندهید ##
    ## اعتراض شدید تشکل های دانشجویی نسبت به نامه سید حسن خمینی ##
    آبروی همه مسلمانان؛ اشک ما را چرا درآوردی؟:
    آنچه من دیدم و نحوه زندگی آیت ا? خامنه ای
    نماز جمعه سیاسی Top2009 - موسوی با کلی محافظ بعد 20 سال در
    میر حسین موسوی - به کجا چنین شتابان ؟؟ - 2
    میر حسین موسوی - به کجا چنین شتابان ؟؟
    پاسخ آیت الله یزدی در واکنش به نامه هاشمی رفسنجانی ** مهم
    رنجنامه جمعیت ایثارگران خطاب به هاشمی رفسنجانی
    مهم ** نامه هاشمی رفسنجانی به رهبر انقلاب ** مهم
    تصویر و اتهامات برخی عاملان سایت‏های مستهجن- مستند شوک
    [عناوین آرشیوشده]