بازیچه

رضا فاضلی در تاریخ دوازدهم تیر ماه 1314 چشم به جهان گشود.

محل تولد او در عودلاجان تهران و در یک خانواده به اصطلاح مسلمان می باشد. پدر وی میوه فروش بود و زندگی آنها بسیار دشوار و سخت سپری می شد. به این لحاظ رضا در شرایط بسیار سختی به دنیا آمد. رضا بارها از قول مادرش اینگونه نقل می کند که: مادرم همیشه می گفت:

( زندگی ما آنقدر سخت بود که من حتی موقعی که رضا را در شکم داشتم مجبور بودم برای امرار معاش در خانه دیگران کلفتی کنم ). وی دوران کودکی اش را در خیابان اسماعیل بزاز کوچه صالحی گذراند. تحصیلات ابتدائی را در مدارس نوشیروان و خیام تمام کرد و دوره متوسطه را در دبیرستان های پهلوی و فرخی و البته با یک سال در جا زدن در کلاس اول راهنمایی به پایان  رسانید. پدر رضا شخصی مشروب خوار بود که اکثر اوقات تمامی درآمد کاری خانواده را نیز صرف این کار می کرد. بد مستی های پدر رضا تمام شدنی نبود روز به روز هم بیشتر و بیشتر می شد به شکلی بود که گاهی اوقات تمامی خانواده را زیر کتک می گرفت و  مورد ضرب و شتم قرار می داد. رضا می گوید در کوچکی بارها از خدا می خواستم بزرگ شوم تا انتقام سالها تو سری خوردن و کبود شدن بدن مادر و خودم را از پدرم بگیرم. رضا می گوید در تمام طول زندگی طعم کودکی را هرگز نچشیدم . اصلا انگار نه انگار که پدری داشته ام . هیچ گاه محبت پدرم را درک نکردم و اصلا نمی دانم محبت پدری یعنی چه. تنها تصویری که از پدرم دارم یک فرد مست با هیکلی درشت و ژولیده که هر چه می خواست باید برایش فراهم می کردم. یکبار در خواب بودم که دیدم صدای مادرم می آید هراسان از خواب پریدم و دیدم که پدرم به گلوی مادرم چنگ انداخته و می خواهد او را خفه کند آن هم فقط بخاطر این بود که مادرم از او گله کرده بود که چرا اینقدر دیر به به خانه آمدی و چرا زندگی ما اینقدر نکبت وار شده است. 

رضا در سال 1324  از خانه پدری گریخت و  زندگی جدیدی را دور از خانه و خانواده سپری کرد. در سال 1325 به وی خبر دادند که مادرش توسط دوستان مست پدرش در خانه مورد تجاوز قرار گرفته و در نهایت کشته شده است. رضا با شنیدن این خبر در نهایت عصبانیت و خشم شبانه به سراغ پدر رفته و در رختخواب و با ضرب چاقو پدر را به هلاکت رساند و  گریخت. و تا یک سال کسی از وی خبری نداشت. بعدها رضا در خاطرات خود نقل می کند که:  بعد از به قتل رساندن پدر، همه مشکلات و تقصیرها به گردن من افتاد. حتی مامورین فکر کردن که من به مادرم تجاوز کرده و پدرم را نیز به قتل رسانده ام برای همین دیگر نتوانستم به خانه پدری خود برگردم و کوچکترین سهمی از ارثیه هر چند اندک پدری عاید بنده نشد. به همین خاطر باید زندگی را از جایی شروع می کردم به این جهت از تنها کاری که بلد بودم نهایت استفاده را کردم و برای ادامه زندگی به کاباره ها رو آوردم . طولی نکشید که رضا با زدن تار و تنبک برای خوانندگان و رقاصان توانست جای خود را در میان آنها باز کند و  از این کار درآمد بسیار خوبی نیز به جیب بزند. رضا در آن زمان آنچنان معروف شد که اسمش در سر زبان ها افتاد و می شود گفت تقریبا همه محله های بالای شهر تهران رضا را بهترین تنبک زن می دانستند و در برنامه های خود از وی دعوت به عمل می آوردند. رضا بعدها شهرتش فراگیر شد و همه وی را به اسم مستعار رضا مطرب می شناختند. به قول خود رضا گاهی اوقات نیز لقب رضا تار زن هم به او می دادند.

در سال 1331 با پریوش، خانم سرهنگ نصیری  یکی از مسئولین نیروی هوائی آشنا شد و با وی ارتباط نزدیکی برقرار نمود و در طول مدت کمی با زیرکی تمام نظر وی را جلب کرد. همین امر موجب شد به عنوان نگهبان، 6 ماه در خانه آنها مشغول به کار شد. و بعد از 6 ماه راننده شخصی سرهنگ نصیری گردید. رضا بعد از یک سال خوش خدمتی به سفارش سرهنگ نصیری به استخدام نیروی هوائی در آمد و دوره آموزشی خود را در تهران به پایان رسانید. رضا در کنار آموزش در نیروی هوایی همچنان به کار خود ( رانندگی ) ادامه می داد تا اینکه ارتباط وی با پریوش به جاهای باریک کشیده شد. نصیری بعد از برگشت از ماموریت 8 ماهه خود متوجه شد که پریوش با رضا رابطه نا مشروع داشته و از وی حامله شده است اینگونه بود که رضا معرکه را تنگ دیده و دوباره پا به فرار گذاشت و متواری شد و دوباره بی خانمانی رضا شروع شد. اما این بار دیگر نمی توانست به این راحتی خود را در میان جمع آفتابی کند چون تمامی نیروهای امنیتی رژیم در پی وی بودند.  

در این میان برخی ادعا می کنند رضا در طول سالهای 1333 ( 1954 ) تا 1338 ( 1959 ) در کشورهای فرانسه، آلمان، انگلیس، و آمریکا به کار و تحصیل مشغول بوده است. این درحالی است که در آن زمان آقای رضا فاضلی حتی هزینه زندگی شخصی خود را هم با مشکلات فراوان به دست می آورد تا چه رسد به اینکه پاسپورت و هزینه سفر به آمریکا و ....

 تازه همان طور که می دانید آقای فاضلی هیچ گونه مدرک رسمی دال بر سواد بیش از دبیرستان ندارد. همان طور که می دانید و گفته شد رضا تا اواخر سال 1334 در خانه سرهنگ نصیری بوده و در اوایل همین سال بود که پریوش از رضا حامله شده بود. و پسر وی ( بیژن ) نیز از همان پریوش بود. اما چیزی که آقای فاضلی خود نقل می کند این است که وی بعد از گذشت چند سال و با آرام شدن اوضاع ( ترور شدن سرهنگ نصیری توسط افراد ناشناس )  دوباره به صحنه زندگی آشکارا برگشت و توانست به کار و فعالیت آزاد خود ادامه دهد. وی به خاطر داشتن سوابق کاری ( تنبک و تار زدن در کاباره ها ) و آشنا بودن با رقاصه ها و افراد سر شناس توانست خود را به عنوان یک هنرمند جلوه داده و وارد صحنه سینما و بازیگری شود.

وی بعد از مدتی به سراغ پریوش رفت و متوجه شد که نصیری فرصت از بین بردن بچه ای که نتیجه رابطه رضا و پریوش بود را نداشته و توسط افراد ناشناس ترور شده است. پریوش نیز بچه را که پسر هم بود ( بیژن ) بزرگ کرده بود. رضا با دیدن این صحنه بسیار خوشحال شد و  ارتباط خود با پریوش را به زندگی زناشویی تبدیل کرد. اما هرگز این ازدواج در شناسنامه رضا و پریوش ثبت نشد. بعد از پریوش نیز رضا هرگز با کسی ازدواج رسمی نکرد بلکه فقط به روابط جنسی اکتفا نمود.

رضا فاضلی بعد از چند سال کار در سینما و تائتر، با فیلم "خانم عوضی گرفتی" به سینمانی ایران معرفی شد و تا سال 1354 در کشورهای ایران، ترکیه، پاکستان،ایتالیا ، مجارستان به عنوان هنر پیشه و تهیه کننده ایفای نقش نمود.

     بازیچه 

در یک سریال بین المللی که کشور های ایتالیا، آمریکا، فرانسه، آلمان و اتریش و مجارستان تهیه کنندگان آن بودند و نام سریال Sexy Susanna بود به عنوان نقش آفرین شرکت نمود. تقریبا تمامی فیلم هایی که رضا در آن نقش آفرینی می کرد مملو از صحنه های سکسی بود. البته در آن زمان این صحنه ها حالتی عادی گرفته و جزء امور روزمره مردم شده بود. و می شود گفت اندک بازیگرانی بودند که به صحنه فیلم و سینما کشیده می شدند و رابطه جنسی با کسی نداشتند.

آخرین فیلم رضا فاضلی سفر سنگ به کارگردانی مسعود کیمیایی در سال 1356 بود.و بعد از آن دیگر فیلم بازی نکرد. اما رابطه رضا با زنان در فیلم ها و کاباره ها به حدی زیاد شد و آنقدر رضا در این کار زیاده روی کرد که حتی پریوش نیز از وی زده شد و در همان سال 56 از وی طلاق گرفت. ( البته همان طور که می دانید هیچ سندی دال بر ارتباط و زندگی رضا با پریوش وجود ندارد لذا منظور از طلاق همان جدایی و قطع رابطه است).

رضا پس از انقلاب 57 بخاطر سابقه بدی که برای خود در فیلم های مختلف به جای گذاشته بود مجبور به ترک وطن گشت. فاضلی در تمامی این مدت سعی کرد بیژن را قانع کند که همراه او به اروپا بیاید. در نهایت فاضلی بعد از مدتی به همراه پسر خود از ایران فرار کردند و به هر وسیله که می شد خود را به لندن رساندند. رضا و پسرش به محض دریافت پناهندگی در لندن یک مغازه ویدئو فروشی زدند و به همراه دوستان رضا شروع به کارهای تروریستی با پوشش سازمان K.V.C. در خیابان کنزینگتن Kensington شدند. بعدها معلوم شد پشت پرده ویدئو فروشی چیزهای دیگری بوده و  فاضلی به همراه دوستانش در حال درست کردن مواد منفجره و فروش آن به شبکه های قاچاق و مافیایی بوده اند. خوشبختانه دود کارهای تروریستی رضا فاضلی به چشم خودش رفت و این آتش، اول دامن خودش را گرفت.

 تنها نتیجه زیاده خواهی های رضا فاضلی این بود که پسر بی گناه خود را که از جریان نیز بی اطلاع بود در همان مغازه و در پی منفجر شدن یکی از مواد منفجره در تاریخ 28 مرداد 1365 برابر با آگوست 1986 از دست داد. او جنازه پسر 22 ساله خود را با دستان خودش به خاک سپرد. وی برای فرار از دستان قانون و همچنین برای گول زدن وجدان خودش داستانی ساخت مبنی بر اینکه رضا فاضلی و گروهش به همراه پسر 22 ساله اش در کار تخریب رژیم آخوندی و مبارزه با انقلاب اسلامی بوده اند و به همین دلیل رژیم آخوندی محل کار وی را بمب گذاری کرده و منفجر کرده اند. در حالی که هیچ گاه سندی برای این حرف ها نتوانست ارائه دهد. از طرفی همه می دانند که حکومت آخوندی در سال 1365 در اوج درگیری و جنگ با عراق بوده اند و اصولا نیرو و توان مبارزه با مخالفین فراری را نداشتند در ضمن رضا فاضلی در آن زمان دشمن رژیم آخوندی محسوب نمی شد و اصولا نسبت به افراد سر شناس دیگر نا شناس به نظر می رسید. اگر شما به آمار مهاجرت ایرانیان به اروپا نگاهی بیاندازید متوجه خواهید شد که اوج این مهاجرت در سالهای 1980 ( 1359 ) تا 1989 ( 1368 ) بوده است. و عقلا مبارزه با مخالفین فراری در آن زمان  امکان پذیر نبوده است. در ضمن بعدا ادعای پلیس لندن این را اثبات کرد که رضا و دوستانش در قضیه انفجار دست داشته اند و مهر تروریستی به پرونده آنها خورده است.

اما حرف ها و مطالب رضا فاضلی نتوانست پلیس لندن را قانع کند و پلیس پس از تحقیقات به این نتیجه رسید که آنها با مافیای قاچاق مواد مخدر در ارتباط بوده اند و برای آنها بمب و مواد منفجره تهیه و درست می کرده اند. به همین دلیل پلیس لندن رضا فاضلی را به همراه چند تن دیگر از هم دستانش در سال 1992 از انگلیس اخراج کرد. و رضا و دوستانش راهی آمریکا شدند. از طرفی چون گزارش کارها و فعالیت ها رضا و گروهش به مامورین آمریکایی نیز داده شده و پرونده رضا و دوستانش جنبه بین المللی به خود گرفته بود ماهیت آنها نیز برای آمریکایی ها شناخته شد و اخبار و اطلاعات لازم و کافی در مورد آنها را از مسئولین انگلیسی کسب گردید. لذا آمریکایی ها بعد از بازرسی های شدید و بازجویی های فراوان به صورت موقت آنها را پذیرفتند و شرط کردند که در صورت هر گونه فعالیتهای تروریستی آنها را از آمریکا اخراج کنند. در همین راستا بود که رضا فاضلی و همراهانش تا سال 2001 نتوانستند عنوان شهروندی آمریکا را به دست آورند و مجبور شدند تا دو سال در شرق آمریکا در دهکده ای دور افتاده به سر ببرند. بعد از گذشت دو سال بعد از اینکه برای آمریکایی ها محرز شد که رضا و دوستانش از کارهای تروریستی خود دست برداشته اند، آنها را به طور رسمی پذیرفتند. البته با همان شرایط گذشته ( که اگر دست به کارهای تروریستی سابق بزنند از این کشور اخراج می شدند. ) 

فاضلی پس از دریافت شهروندی آمریکا بفکر کار سابق افتاد و  با یاری دوستان و همکاران سابقش تلویزیون آزادی در نوامبر 2002 بروی آنتن رفت و تا بیست و هفتم ژانویه 2005 بطور 24 ساعته برنامه های آن از لس آنجلس پخش شد.

از ماه ژوئیه 2005 رضا فاضلی به دعوت آقای امیر شجره به تلویزیون پارس دعوت شد و تا امروز همکاری خود را با پخش برنامه «نوید آزادی» که از تلویزیون آزادی شروع شده بود ادامه داد. محتوای برنامه وی تخریب چهره دین و مذهب و به طور کلی خدا پرستی است. او خدا را بطور کلی نفی می کند و قائل است که خدا زاییده فکر بشری است و این بشر است که خدا را خلق کرده نه اینکه خدا بشر را خلق کرده است. وی به تازگی از امیر شجره نیز جدا شده و به شبکه کانال یک ( شهرام همایون ) که در کانال 6 پخش می شود پیوست .

می شود گفت سنگین ترین مصیبتی که به رضا فاضلی وارد شد مرگ پسرش بود . وی بارها و بارها با عناوین مختلف سعی کرد که خود را در این حادثه بی تقصیر جلوه دهد. حتی وی یک زندگی دیگری برای خود نوشت و به یک شرکت آمریکایی به نام First Book  در سال 2001 مقدار زیادی پول داد تا آن را به چاپ برسانند. از این قرار شد که سرنوشت

 رضا فاضلی در کتابی با عنوان Survivor به چاپ رسید.

از طرفی برای راضی کردن وجدان خود نیز همه تقصیرها را گردن خدا انداخت و ادعا کرد تمامی مصیبت هایی که به سر او آمده خواست خدا بوده و با این کار تمامی فلش ها را  از خود به خدا منتقل کرد. در همین راستا شما می بینید که برنامه های وی و حتی نوع حرف زدن وی به صورتی است که انسان احساس می کند از یک عقده و کینه درونی نشات می گیرد.