*شب رو توی یه هاله میگذرونی...نه خوابی و نه بیدار...
*نامه رو مینویسی ولی جونت هم در مییاد !
*6 صبح...ایجا ورودیه ...یه مکث..های های گریه میکنی....بی اختیار ...
*خیلی حسودی میدونم دلم!
*همون گوشه مثل همیشه غریب میشینی و منتظر غریب نوازی...
*حسادت سر به فلک میکشه..
*بازم جمعه شدو یادت کردم...بله یادم نرفته...بیرون میری...شهر شهر مرده هاست انگار اما اون خیابون منتهی به ....خیلی شلوغه!!
*چه ارامشی ....بدون اختیار لحظه لحظه هاشو گریه میکنی....
*وقتی میخوای بگی وقنا عذاب النارو عذاب القبر .....میگی ..خدا دارم دعا میکنم تو که استجابتش کردی پس عذاب نارو قبر ندارم دیگه ...یقین رو حال میکنی ؟؟
و چه عصری ....
*نون جون دوست دارم....
()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()
سخنی با رفیقِِ دلم ...
*میبینی درجات نایلی منو...
اول :دیوونه
بعد از مدتی:بچه
و اکنون:بزغاله...
دست مریضا !!!!
*خیلی چیزا بهم دادی ولی غم جمعه ام رو بیشتر کردی ....خیلی بده!!!
*ببین حسادت رو میشه هزار جور معنی کرد ولی ته اش حسودیه !!!حالا باز حرف خودت رو بزن...
*هنوز تو کف حاجی موندم ....حالا دیگه میری ازشون خط میگیری...باشه !!اونم بی خبر ...یه باشه محکمتر تر