سلام بابا . حالت چطوره ؟
من خوبم . قرار نبود دیگه برات نامه بنویسم . خودت خوب می دونی چرا ؟ الان هم که می بینی دارم نامه می نویسم ، دلیل دارم . یه بار فکر نکنی ، دلم برات تنگ شده ها . نه من دلم اصلا تنگ نشده . اصلا برای چی باید دلم تنگ بشه . برای کی ؟ تویی که فقط یک بار منو دیدی ؟ تویی که حتی فرصت نکردی یه بار منو نوازش کنی . تویی که من فرصت نکردم بشناسمت ؟ تویی که همیشه و همه جا تو عکسات داری می خندی ...
اصلا بابا تو برای چی می خندی ؟ به من می خندی ؟ مگه وضعمو نمی بینی ؟ مگه اشکامو نمی بینی ؟ مگه از درد و رنجم خبر نداری ؟ مگه خودت نمی بینی ، هر شب قبل از خواب عکستو بغل می کنم و گریه می کنم ؟ مگه خودت نمی دونی هر شب اینقدر گریه می کنم و از حال می رم ؟ دیگه برای چی خنده ؟ تا حالا شده یه بار گریه کنی ؟ تا حالا شده یه بار دلت برای دخترت تنگ بشه ؟ ها راستشو بگو . پس معلومه که تو هم دلت برای من تنگ نمی شه ...
ولی بابا جون ، می دونی چیه ؟ چه جوری بگم ؟ دروغ گفتم به خدا ، من دلم خیلی خیلی تنگه . داره می ترکه . آره خودت که بهتر می دونی نمی تونم دروغ بگم . ولی تو چرا ؟ تو چرا با اینکه منو می بینی و از حال و احوالم خبر داری یه کاری نمی کنی ؟ یعنی برات ارزشی ندارم ؟ برات مهم نیستم ؟ اگه برات مهم نیستم پس چرا منو خواستی ؟ یادته بابا چه آرزوهایی داشتی برام ؟ یادته همش در مورد من با مامان صحبت می کردی ؟ دو تایی برام نقشه می کشیدین . ولی این مال اون روزا بود که من هنوز نبودم . پس الان که من هستم ، تو چرا نگام نمی کنی ؟ ها . ای بابای بی معرفت ...
می دونم بابا جون زیاده روی کردم . اصلا ولش ، تو خودتو اذیت نکن . خودت که می دونی منظوری ندارم . درسته که من فرصت نکردم بهت بگم بابا ، درسته که من یاد نگرفتم چه جوری باهات صحبت کنم ، ولی تو که منو خوب می شناسی . تو که عادت منو خبر داری . تا حالا صد بار با تو قهر کردم و ده دقیقه بعد با تو آشتی کردم . ایندفعه هم زیاد طول نمی کشه . فقط ده دقیقه ! اصلا بیا همین حالا آشتی کنیم . آفرین بابای خوبم .چیه ناراحت شدی ؟ یعنی من حق ندارم دو کلمه با بابای شهیدم درد دل کنم . یعنی من نمی تونم یه کم برات ناز کنم . خوب باشه اصلا من اشتباه کردم . تو بهترین بابای دنیا هستی . اصلا بابا جون دیگه از دست خنده هات دلگیر نمی شم . بخند دیگه . بخند که خنده هات زیباترین خنده روی زمینه !