دکتر حمید فرزام می گوید: گاهی شیخ (شیخ رجبعلی خیاط) برای تفهیم مطالب عالی عرفانی ،تمثیلات ساده و لطیفی به کار بیان می فرمودند ، مثلا می گفتند :
" عاشقی در خانه ی معشوق را زد ، معشوق پرسید : نان می خواهی؟
گفت: نه
گفت :آب می خواهی ؟
گفت : نه
گفت : پس چه می خواهی ؟
گفت : من تو را می خواهم.
رفقا ! باید صاحب خانه را دوست داشته باشی نه آش و پلوی او را ، به قوا سعدی :
گر از دوست چشمت بر احسان اوست تو در بند خویشی نه در بند دوست
فقط باید خدا را بخواهید، و هر کاری می کنید فقط برای او انجام دهید ، عاشق خود او باشید و حتی برای ثواب هم او را عبادت نکنید"
و گاهی با لحن شیرین به من میفرمودند:
" کاری بکن که زلفت آنجا گره بخورد"
و اشعار مناسبی از حافظ – شاهد می آوردند که بسیار موثر واقع می شد مانند:
گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
از کتاب کیمیای محبت(یادنامه شیخ رجبعلی خیاط)