سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس برای خدا، بابی از دانش را فرا گیرد تا به مردم بیاموزد، خداوند پاداش هفتاد پیامبر به او بدهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----588249---
بازدید امروز: ----144-----
بازدید دیروز: ----130-----
جستجو:
  • اوقات شرعی
    آرشیو اردیبهشت 1386 - طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی
     
     
  • درباره من
  • لوگوی وبلاگ
    آرشیو اردیبهشت 1386 - طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی

  • فهرست موضوعی یادداشت ها
    آیت الله یزدی در واکنش به نامه هاشمی رفسنجانی . رضا فاضلی عودلاجان تهران مدارس نوشیروان پریوش سرهنگ نصیری . شهرام همایون فروش دختران در دبی . علیرضا میبدی دادگاه مصطفی رمضان پور پسر خاله زن میبدی هما احسان . ماهواره ملی امید تماشای مسیر زنده پرتاب مدار کره زمین . مستهجن مضلین مستهجن سکس شوک مستند شوک مرکز بررسی جرائم سازمان . میر حسین موسوی عضو فعال ستاد مرکزی آشوب عضویت شورای مرکزی سازمان . نحوه زندگی آیت‏ا? خامنه‏ای دیده . نخست وزیر ترکیه رجب طیب اردوغان غزه رییس رژیم صهیونیستی . نماز جمعه تصاویر حاشیه رفسنجانی موسوی . همسر مصطفی تاج زاده سازمان مجاهدین انقلاب مجمع زنان اصلاح طلب حس .
  • مطالب بایگانی شده
  • لینک دوستان من
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
    < type="text/java" src="http://www.iransohrab.ir/js/IranSohrab-link.js">





    Powered by WebGozar

    وضعیت من در یاهو
  • آوای آشنا
  • نگاه عاشقانه
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:45 صبح

    آخر چطور می شد صحبت از یاران حسین کرد اما از حسین ننوشت و از علی اکبر او نگفت . چطور می شد از کربلا سخن گفت اما از زینب هیچ حرفی به میان نیاورد . آری این بی عدالتی محض بود ، اما چه کنم که دستانم می ترسند و قلم و کاغذ تاب نوشتن ندارند. بگذار از عشقهای ساده تر بنویسم و تو انگار کن من از آنهمه مصیبت همین را شنیده ام :

    *********

    آفتاب سوزان تر از همیشه بود و عطش بیش از گذشته بیداد می کرد. از چهره ی حسین (ع) می شد تمام ماجرای غربت را فهمید. حسین(ع) آرام و قرار نداشت هر لحظه بر بالای بالین یکی از صحابه اش می رفت تا آخرین نفس دنیایشان را بر زنوان خورشید بگذرانند. وه که چه وداع دلنشینی، آخرین وداع یاران آفتاب با آفتاب و چه کسی بود که آرزوی چنین وداعی را پیش از وصال نکند؟ غلام سیاه روی حسین هم از دور نظاره گر این لحظات عاشقانه بود ، مگر او دلش برای چنین وداعی پر نمی کشید ؟ نگاهی از سر نیاز به آسمان کرد و شاید در همان نگاه ملتمسانه نجوایش را باخدا کرد: خدایا به من مگو که سیاهی ، آری سیاهم اما یک عمر حسرت چنین روزی را کشیده ام، روزی که فدای یوسف فاطمه شوم روزی که دنیایم را بر زنوان او خاتمه دهم ، به من مگو که تو لایق نیستی ....

    دلش را به دریا زد و به پیش معشوقش رفت تا از او اذن مست شدن در رکابش را بگیرد ، اما مهربانی حسین تاب دیدن زخم بر پیکر یارانش را نمی داد، رو به غلام گفت : تو آزادی برو ، برو و زندگی کن، روزگار عافیت با ما بودی امروز لازم نیست به خاطر ما به بلا دچار شوی . غلام دلش شکست :آقاجان کجا بروم ؟ ،اشک بر صورت سیاهش غلت خورد، آیا سیاه و بد بویم ؟ آیا قابل نیستم ؟ "لا و الله لا افارقکم حتی یختلط هذا ادم الاسود مع دمإکم"  بخدا دست از شما بر نمی دارم تا اینکه خون سیاهم با خون شما آمیخته شود. سپس نگاه عاشقانه ای به صورت حسین کرد و حسین فاطمه که تاب نگاههای عاشقانه را ندارد ..... 

                                                                 

    راهی میدان شد و رجز خواند چه رجز خواندی و جنگید چه جنگیدنی، تا اینکه بر زمین افتاد بمانند دیگر اصحاب حسین ، یاد وداع یاران آفتاب با آفتاب افتاد خواست به رسم دیگران حسین را صدا بزند تا آخرین لحظات قبل از وصالش را چشم در چشم خورشید بگذراند ، اما یاد سیاه بودنش افتاد ، یاد بد بو بودنش ، یاد هیچ نبودش. بار دیگر به آسمان چشم دوخت دلش هوای آفتاب کرده بود اما ادب کرد و هیچ نگفت فقط به آسمان خیره شد. ناگهان احساس کرد دستی سر او را بالا می آورد ، آفتاب بود با همان چهره زیبایش آفتاب بود با همان چهره ی معصومش ، به رسم دیگر اصحاب سرجون بن حوی را روی زانوانش گذاشت؛ نه ! به رسم علی اکبر صورت به صورت جون شد ، جون دیگر در این دنیا نبود و حسین برای عاشق سپید رویش این گونه دعا کرد: اللهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع الابرار و عرف بینه وبین محمد و آل محمد

    نیمه شب یازدهم دیدند پیکری چون نقره می درخشد و بوی مشک می دهد ، او همان غلام سپید روی حسین بود که حسین برایش دعا کرده بود: خدایا صورتش را سفید و نورانی کن و بدنش را خوشبو بگردان .....

    *********

    خواستم بگویم آقا جان من هم چون جون سیاه روی تو ، من هم دوست دارم لحظات آخر عمرم تو بر بالاین من باشی ، من هم با تمام سیاهیم دوست دارم در رکاب تو باشم ؛ یاد سکوت و نگاههای عاشقانه جون افتادم ..... آخر یوسف فاطمه تاب نگاههای عاشقانه را نداشت .....

    هرکه را اسرا حق آموختند / مهر بستند و دهانش دوختند.   «لطف کنید کامنت اول رو بخونید»                               


        نظرات دیگران ( )

  • السلام علیک یا اباعبدالله!
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:45 صبح

    بسم رب المنتظر المهدی

    ماشین دودی تا حرکتش رو شروع نکرده ، کسی بهش سنگ نمیزنه مگه نه؟ این جمله‌ رو از شهید مطهری که این روزها سالروز شهادتشون هست شنیدید؟ شما از این جمله چه برداشتی میکنید؟

    خسته شدم از بس شروع کردم و نشد! از بس راه رو رفتم اما قبل از رسیدن به مقصد با سر به زمین خوردم. اصلا من مرد این راه نیستم! من آدم مبارزه نیستم! زور من نمیرسه. بابا بیخیال! بذار من هم مثل مردم عادی زندگیمو بکنم. این همه حواسم رو جمع کنم که دروغ نگم ، غیبت نکنم ، نگاهم رو کنترل کنم ، دستم رو ، قدمم رو.... اما یک لحظه غفلت.... همه چیز رو خراب میکنه. خسته شدم! من اینکاره نیستم که نیستم.

    شده تا حالا توبه کنی و هنوز توبه‌ات تموم نشده دوباره....؟ اون لحظه با خودت چی فکر میکنی؟ چندتا از این جمله‌ها توی ذهنت شروع میکنه به رقصیدن؟ شده بری مشهد یا جمکران یا... و قول بدی که دیگه خوب باشی و هنوز عرق سفرت خشک نشده دوباره....؟ نه! بذار جلوتر برم... شده بری التماس کنی که کمکت کنند که دیگه اون عمل رو انجام ندی و بعدش هنوز دعات تموم نشده ذهنت مشغول بشه؟ اون لحظه چیکار میکنی؟ قهر میکنی؟ دعوا میکنی؟ ناامید میشی؟

    حالا جمله‌ی اول رو بخون... تا حرکتی نباشه... آره! وقتی راه میوفتی همه‌ی شیاطین جمع میشند که نگذارند راهت رو بری اما بدون همین که قصد میکنی که به مقصد برسی بیشتر از نصف راه رو رفتی. همین که میدونی کجا باید بری ، همین که میدونی باید توی این مسیر حرکت کنی ، همین که میدونی باید عبد باشی و باید برای رسیدن به این مقصد بجنگی کلی از راه رو رفتی... نگاه کن به غفلت مردم تا به خودت امیدوار بشی. اینجا حرکت از مبداء به معاده. خیلیها نشستند و هیچ حرکتی ندارند. تو که داری به سمت مقصدت حرکت میکنی اگه در راه زمین خوردی نکنه بشینی و نگاه کنی... همه‌ی انبیاء و امامان در خط پایان انتظار میکشند که یکی از این خط رد بشه. حالا که زمین خوردی نگاه کن که اگه حرکت رو ول کنی ، اونی که تو رو زمین زده بیشتر خوشحال میشه یا اونی که در خط پایان انتظارت رو میکشه؟ توی این مسیر باید جنگید. جنگ هم زخمی شدن داره! اما هدفش مقدسه. چرا تا یک زخم برمیداری ناامید میشی و فکر میکنی اون وجود مقدسی که داری به خاطرش مبارزه میکنی نگاهت نمیکنه؟ کربلا رو نگاه کن! اونی که به خاطر اباعبدالله علیه السلام جنگید ، وقتی زخم خورد ولی تا آخرین رمق مبارزه کرد و خورد زمین چی شد؟ سرش رو پای اربابش بود... اما اگه زخم میخورد و میگفت من اینکاره نیستم و صحنه رو ترک میکرد چی میشد؟.... یقین داشته باش! بدون برای کی داری مبارزه میکنی. اگه هدفت رو خالص کنی ، وقتی زمین خوردی و زخمی شدی خودشون زخمهات رو میبندند.... اونها منتظرند! منتظر حرکت من و تو!! ما اسم منتظر رو یدک میکشیم اما اونها حقیقتا منتظرند که ما حرکت کنیم... آقا زمین خورده‌ام اما...نفهمیدم...السلام علیک یا اباعبدالله!

    من و جدایی از کوی تو خدا نکند..........(حالا اسپیکرها رو روشن کنید)آخر هفته اگه خدا توفیق داد در آستان ملائک پاسبان علی ابن موسی الرضا علیه السلام دعاگو هستم.

    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.


        نظرات دیگران ( )

  • یک قطره اشک ....
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:45 صبح

    به مهربانی مادر

    سکوت شب همه جا را فرا گرفته بود مرد آرام از میان کوچه ها می گذشت باد سردی زیر پای او را جارو کرد و در پیچ کوچه ها گم شد ، تنها چیزی که سکوت سرد شب را می شکست صداهای ناله ای بود که از دور به گوش مرد می رسید‍‍ ؛ هر قدم که برمی داشت صدا واضح تر می شد : مادر در را باز کن ... مادر در را بازکن !

    مرد دنباله ی صدا را گرفت تا اینکه در کمی دور تر جوانی را دید که در مقابل دری بسته ایستاده است و با حالت التماس مادر خودش را خطاب قرار می داد که : ما در در را باز کن ، مادر مرا ببخش ، بخدا دیگر به حرفهایت گوش می دهم ،‏ مادر من که در این شهر کسی بجز تو ندارم‏، مادر به من رحم کن ، به بی کسیم‏ رحم کن مادر در را بازکن ....

    مرد همچنان نظاره گر سخنان جوان بود ؛ کم کم صدای جوان گرفت و بغضش شکسته شد‏ ، هنوز چند قطره های اشک بر گونه اش آرام نگرفته بود که درب خانه باز شد و چهره ی مادر پدیدار شد ،  گونه هایش پر بود از قطرات الماس گونه اشک که به آرامی فریاد می زد ساعتها پشت همان در وقتی التماس فرزندش را می شنید گریه می کرد، مادر فرزند را در آغوش گرفت با همان حال گفت: پسرم چرا دل مرا می شکنی؟! چرا نافرمانی می کنی تا من تو را از خانه ام بیرون کنم ؟! ....بخشیدم ، می دانم که تو در این شهر بجز من کسی را نداری !

    مرد که از دور شاهد ماجرا بود بسیار از رفتار فرزند و گریه های مادر تعجب کرد! ..... شبهای دیگر نیز مرد از همان کوچه گذشت و این ماجرا باز اتفاق افتاد فرزندی که پشت در التماس می کرد و مادری که بر التماس فرزندش گریان بود! آنقدر این صحنه ها تکرار شد تا اینکه کنجکاوی مرد را بر انگیخت جلو رفت و از مادر علت این رفتار را پرسید و مادر این گونه جواب داد : بخدا من طاقت اشکهای پسرم را ندارم چه کنم، مادرم! هر روز فرزندم در خانه مرا اذیت می کند نا فرمانی می کند و دل مرا می شکند من او را از خانه بیرون می کنم و با خود عهد می بندم که دیگر او را راه ندهم، اما شب هنگام همین که او شروع به التماس می کند همه چیز را فراموش می کنم همه نافرمانیهایش را و وقتی او اشک می ریزد دیگر دلم طاقت نمی آورد او را پشت در اینگونه ببینم ... بخدا طاقت اشکهایش را ندارم!

    *********

    مهربان تر از مادر

    کلمات را کنار زنید این جا کلمات قادر به توصیف عشق حقیقی نیستند ؛ خدای من ،ای مهربانترین کسم، به من بگو که این داستان حقیقت ندارد به من بگو که تو پشت در وقتی بنده ات مناجات می کرد حالت مانند آن مادر نبود، به من بگو تو مانند آن مادر نبودی که طاقت اشکهای فرزندش را نداشت، به من بگو هر بار که من بر درگاهت زاری می کردم تو پشیمان تر نبودی!.....همیشه از حال بنده وقتی توبه می کند بر درگاه خدا نوشتیم اما هیچکس از حال خدا نگفت وقتی به مناجات بنده اش گوش می داد، راستی چرا آن مادر اینقدر مهربان بود و چرا تو خدا....؟! چرا آن فرزند از چهره ی گریان مادر شرم نمی کرد و چرا من....؟!سالها وقتی من اولین اشک را می ریختم تو مرا در آغوش می گرفتی و دلداریم می دادی من حس می کردم که سبک شده ام اما باور نمی کردم بگذار این بار که قطرات اشک بر گونه هایم جاریست و در آغوشت هستم فریاد بزنم :

    لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا 

    وبلاگ چهارشنبه 11/11 با عنوان "نگاه عاشقانه" به روز خواهد شد


        نظرات دیگران ( )

  • نمازهایی که شاید اصلا قضا نشده باشند...
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:44 صبح

    ویژه:مطلع شدیم جناب حجة الاسلام نجمی که در حال حاضر در شهر مقدس مدینه هستند ،به نیابت از برادرمون آقا حسن نظری یک طواف انجام داده اند...خوش به سعادتت آقا حسن...آقای نجمی سپاسگذاریم...حجکم مقبول و سعیکم مشکور

    حسن جان 

    نماز شب اول را خواندم.... می دانم سوال و جواب چند ساعتی ست شروع شده....من ربک؟....من رسولک..من امامک.....نمیدانم دیگر چطور برایت پیغام دوستی و رفاقت  بگذارم رفیق...تنها هشت سال واجبات بر تو واجب بود و محرمات بر تو حرام....می دانم که بر  نماز ها حساس بودی...می دانم که نماز من رو سیاه، با نماز تو فاصله ای ابدی خواهد داشت...اما رسم رفاقت نمی گذارد که بار هر چند کوچکی از قضای نماز،بر شانه های تو سنگینی کند...نمی خواهم آرامشی را که مدت مدیدی آرزو می کردی، حتی برای لحظه ای ، به خاطر آنچه از من نیز بر می آید،از تو بگیرند....دست یاریم را قبول کن حسن.....بگذار کمکت کنم....

     

    دوستان هر کس آمادگی داره، نماز قضا براش بخونه. اگه بتونین توی کامنت‏های همین مطلب بگین چند روز می‏خونین خیلی خوبه. ختم قرآن هنوز در مطلب پایین صفحه ادامه داره...

    راستی  همکاران آقا حسن نظری هم اینجا یک وبلاگ زدن و چند تا از عکسهای روز تشییع رو گذاشتن ... .


        نظرات دیگران ( )

  • نمازوحشت... حسن تنها نباشه...
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:44 صبح

    سلام...این بار هم غمگینیم و خسته...اما دیگر مطمئن باشید که رفت ... رفت... دیگه منتظر این نباشید که خودش بیاد و توی وبلاگش بنویسه که همه چی شوخی بود. آدرس خونه‏ی جدیدش اینجاست:
    بهشت زهرا... قطعه 96... ردیف 346... شماره 23... حتما یه سری بهش بزنین که تنها نباشه...
    رفت...هر چنددر دل ما هست و خواهد بود...
    خانواده حسن از همه کسانی که امروز در تشییع پیکرش شرکت کردند تشکر کردند. خدا به خانواده‏ش صبر بده.
    دست همه‏تون درد نکنه. مخصوصا دوستانی که توی مراسم ختم قرآن شرکت کردند. هنوز هم ختم ادامه داره. توی کامنت‏های پست پایینی بگین تا جزء‏ش رو مشخص کنیم. خدا خیرتون بده...

    اما اون چیزی که براش این پست رو نوشتیم این بود که امشب، شب اول دفن حسن‏آقاست. مستحبه که براش نماز وحشت بخونیم. زمان خوندنش هم بعد از نماز مغرب و عشاء ست. البته اگه اون وقت نتونستید اشکالی نداره، هر موقع از شب که بخونین استحباب داره ولی بهتره که بعد از نماز مغرب و عشاء خونده بشه.

    نماز وحشت دو رکعته. رکعت اول بعد از سوره‏ی حمد باید یک مرتبه آیة الکرسی رو بخونین. همه‏تون می‏دونین ولی گفتم بگم بد نیست که اگه کسی حفظ نیست هم اشکالی نداره، قرآن دستش بگیره و بخونه. رکعت دوم هم بعد از سوره‏ی حمد، ده مرتبه سوره‏ی قدر رو بخونین. بعد از این که نماز تموم شد هم این جمله رو بگین:

    "اللهم صل على محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الى قبر حسن بن جواد"

    نویسنده وبلاگ بوی‏پیراهن‏یوسف توی آرشیو نوشته‏های اول حسن یه متن پیدا کرده‏ند. دیده بودینش:

    «هر آمدنی را رفتنیست و هر رفتنی را رفتنی دیگر .... کسی نفهمید آمدیم و در امتدادش فهمیدم که نیامدم ..... فقط قول بدین حداقل یادتون نره یه حسنی بود و....حتما دعا برام کنید و دوباره ردای غلامی غلامان اباعبدالله رو بپوشم .... راستی ما رو حلال کنید ..... الآن که میخوام از اینجا و خانواده ی مجازی پارسی بلاگ خداحافظی کنم هم چون حس کسی را دارم که میخواهند بچشو ازش بگیرن ! ........ من که بش میگم حسینیه ی مدرن ،خدا وکیلی .... " باورتون نمیشه ولی الآن بغض راه آقا نفس رو تنگ کرده و اجازه ی عرض اندام نمیده .....حلالیت میطلبم ....»


        نظرات دیگران ( )

  • 7 روز بی حسن و حسن!
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:44 صبح

    سلام...دست همه درد نکنه توی این یک هفته گذشته خوب حق رفاقت رو بجا آوردید
    انشاءالله خدا هم قبول کنه

    امروز هم منتظر ماست:مراسم هفتمین روز پرکشیدنش یا به تعبیر اهل دل،تولدش

    امروز چهار شنبه 20/10/85 از ساعت 14:30 الی 16 مسجد صاحب الزمان واقع در خیابان دماوند . ایستگاه منصور آباد خیابان شهید نبی ئیان (10 متری بانک)


        نظرات دیگران ( )

  • عقد اخوت با حسن!
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:44 صبح

    خب بچه ها. خیلی زحمت کشیدین.مطمئن باشین که قرآن‌هایی که خوندیدبه دست حسن رسیده. خودتون که میدونین حسن آدم قدرشناسی بود، اگه الان خودش پیش ما بود حسابی ازتون تشکر می‌کرد. همین طور خیلی ممنونیم از حاج آقای نجمی به خاطر هدیه ارزشمندشون.اون روز که این خبر رو شنیدم، فهمیدم خدا خیلی حسن رو دوست داره که این‌طور هواش رو داره.
    با همه این حرف‌ها فردا عید غدیره. عید حضرت امیر.
    با این پست خواستیم هم تشکری کرده باشیم هم این‌که لباس عزا رو از تن وبلاگ‌هاتون در بیاریم. یکی از رفقا هم زحمت کشیدند و لوگوی حسن رو عوض کردند که حتما توی وبلاگاتون دیدین. ان‌شاءالله که روز عیدی حسن آقای ما کنار حضرت امیر (ع)شاد و آسوده باشه. شما هم روز عید فراموشش نکنین.
    عیدتون مبارک. جاری باشید... .

    راستی تا یادم نرفته بگم ما می خوایم فردا با حسن عقد برادری ببندیم ...خب دیگه الان نیست ولی عقد برادریمون رو هم مجازی می خونیم،انشاءالله خدا قبول می کنه!
    پس فردا همه با هم به نیت عقد اخوت با حسن بخونیم:
    و اخیتک فى الله و صافیتک فى الله و صافحتک فى الله و عادهت الله و ملائکته و رسله و انبیائه و الائمة المعصومین(ع) على أنى إن کنت من اهل الجنة و الشفاعة و أذن لى بأن أدخل الجنة لا ادخلها الا و أنت معى.

    با تو در راه خدا برادر مى‏شوم؛ با تو در راه خدا راه صفا و صمیمیت در پیش مى‏گیرم؛ با تو در راه خدا دست مى‏دهم و با خدا، ملایکه، کتابها، فرستادگان و پیامبرانش و ائمه معصومین(ع) عهد مى‏بندم که اگر از اهل بهشت و شفاعت شده، اجازه ورود به بهشت یافتم، داخل آن نشوم مگر آنکه تو با من همراه شوى.

    حسن منتظر پیام تبریک شماست...اگر حاضری بسم الله...


        نظرات دیگران ( )

  • چهل روز گذشت
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:44 صبح

    سلام،یک بار دیگر...حسن جان آمدیم، می آییم، یا محمد و یا علی
    وعده ما با حسن جان!
    مراسم چهلمین روز درگذشت مرحوم مغفور حسن نظری

    زمان:
    پنجشنبه19/11/85 از ساعت14:30 الی16

    مکان:
    مسجد صاحب الزمان واقع در خیابان دماوند،ایستگاه منصور ابادخ شهید نبییان(ده متری بانک)


        نظرات دیگران ( )

  • داریوش بزرگ در یک نگاه
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:18 صبح

     

    داریوش بزرگ در یک نگاه

     

     

     

    صحنه بار عام داریوش در کاخ آپادانا

     

    شناس نامه داریوش :

     

    نام : داریوش

    نام خانوادگی : هخامنشی

    نام پدر : ویشتاسپ

    سال تولد : 550 پ.م ( پیش از میلاد مسیح )

    نام اجداد به ترتیب : آرشام ، آریارمن ، چش پش ، هخامنش

    نام همسر : هئوتسیا ( آتوسا ) ،دختر کوروش کبیر

    نام فرزندان : خشایارشا ، آرتباز ، هخامنش

    تاج گذاری :    522 پ.م

    مدت سلطنت : 36 سال

    مدت زندگی :   64 سال

    درگذشت :     486 پ.م

     

    سازمان اداری داریوش :

     

    داریوش بنیان گذار شاهنشاهی بزرگی است که از شمال به رود دانوب و دریای سیاه و استپ های جنوب روسیه و دریاچه آرال و سرزمینهای ماورای رود سیحون و از مشرق به کوههای هیمالیا و هندوستان و اراضی ماورای رود سند و از جنوب به دریای عمان و خلیج فارس و حبشه و از مغرب به دریای مدیترانه و تونس محدود می شد ، وی برای اداره این شاهنشاهی وسیع به تشکیلاتی پرداخت که عبارتند از :

     

    1-   تقسیم کشور به سی خشتره ( استان ) و گماردن شهربانی برای هر کدام به نام خشتره پاون ( به زبان یونانی ساتراپ ) .

    2-   ایجاد راه شوسه شاهی از ممفیس پایتخت مصر به سارد ( واقع در ترکیه )  ، بابل ( واقع در عراق ) ، هگمتانه ( همدان ) و سرانجام شوش .

    3-      ایجاد چاپارخانه ها که در واقع هسته اولیه سازمان پست کنونی محسوب می شود.

    4-   طراحی و تشکیل سپاه جاویدان به تعداد ده هزار نفر که همواره آماده نبرد بود و امنیت کشور را حفظ و هیچگاه از شمار آن کاسته نمی شد .

    5-   تا پیش از داریوش اخذ مالیات در ایران ترتیب معینی نداشت و فرمان روایان محلی به دلخواه از مردم باج و خراج می گرفتند . داریوش میزان مالیات را مشخص و سپس در صدد برآمد تا بداند این مقدار برای مردم سنگین است یا نه . از استانها پاسخ آمد که مردم قادر به پرداخت آن هستند ، با این وجود داریوش دستور داد میزان مالیات نصف شود .

    6-   تشکیل سازمان بازرسی از افراد توانمند و نخبه برای کنترل عملکرد خشتره پاونها و سایر مسئولین حکومتی که ایشان را چشم و گوش خود می خواند .

    7-   ضرب سکه برای آسان شدن داد و ستد که پیش از آن به صورت معامله اجناس با یکدیگر صورت می گرفت . این سکه ها به نام داریوش و دریک نام گرفت .

    8-   حفر کانال سوئز و اتصال دریای مدیترانه به بحر احمر و در نتیجه رونق گرفتن بازرگانی میان آسیا و اروپا از طریق دریا و کشتی .

      

    فرمان ها و گفتار داریوش :

     

    1-      کتیبه بیستون

    2-      کتیبه کاخ تچر

    3-      کتیبه های منقور بر الواح سیمین و زرین مکشوف در پایه های کاخ آپادانا 

    4-      کتیبه دیواره جنوبی تخت جمشید

    5-      بخش اعظمی از الواح گلی یافته شده در تخت جمشید

    6-      لوح گلی شوش در مورد وسعت امپراتوری

    7-      لوح گلی شوش در باره چگونگی ساخت آپادانا

    8-      کتیبه سوئز در باره حفر کانال مکشوف در مصر

    9-      کتیبه الوند در گنج نامه همدان

    10-  کتیبه آرامگاه در نقش رستم

      

    بناهای به جا مانده از داریوش :

     

    1-  تخت جمشید که ساخت آن به دستور داریوش در حدود 518 پ .م آغاز و توسط جانشینانش تکمیل و گسترش یافت . بناهای زیر در این مجموعه به هنگام فرمان روایی داریوش بزرگ به پایان رسیده است :

     

    صفه یا تختگاه

    پلکان جنوبی

    کاخ تچر : کاخ خصوصی داریوش

    کاخ آپادانا : تالار بار عام

     

    2- آپادانای شوش

     

    3- آرامگاه

     

    خصال داریوش :

     

    داریوش شاهی بود عاقل و دارای اراده قوی و هر چند در بعضی موارد شدت عمل نشان داده است ولی غالبا رفتار او با مغلوبین ملایم و معتدل بود . در گزینش افراد نظر صائب داشت و هرگز به خطا نمی رفت . وی شاهنشاهی ایران را از نو بنیاد گذاشت که در آن زمان و با آن محیط بهتر از آن عملی نبود .در زمان داریوش ایران به نهایت وسعت خود رسید. با وجود این که داریوش با یونانیان وارد جنگ شد اما مورخین یونانی نظیر هرودوت و به ویژه اشیل ، ادیب و شاعر معروف و یکی از نفراتی که در نبرد ماراتن حضور داشته است ،از داریوش به خوبی یاد کرده اند و برای او احترام زیادی قائل بوده اند .

     

    نگاه نهایی :

     

    داریوش هخامنشی گزارش گر ماهری است . در جهان باستان هیچ  کس به اندازه او در جهت ایجاد سابقه و گزارش مکتوب برای آیندگان از اصول جهان داری اش نکوشیده است .

    « به خواست اهورا مزدا ، من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ روی      گردانم . دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد ............... ای مردم بهترین کار را از توان مندان ندانید و بیشتر به چیزی بنگرید که از ناتوانان سر می زند »

     

    این است بخشی از معتقدات داریوش که خود در سنگ نوشته هایش اعلام می کند . چنین بیانیه ای از زبان یک شاه در سده ششم پ .م به معجزه می ماند . از بررسی دقیق الواح دیوانی تخت جمشید می توان نتیجه گرفت که داریو ش تا چه حد با مسائل مردم ناتوان و برقراری عدالت همرا بوده است . این الوح می گویند که در نظام او حتی کودکان خردسال از پوشش خدمات اجتماعی برخوردار بوده اند ، دست مزد کارگران بر اساس نظام منضبط مهارت و سن طبقه بندی می شده ، زنان از مرخصی و حقوق زایمان و نیز حق اولاد استفاده می کرده اند ، دست مزد کارگرانی که دریافت اندکی داشته اند با جیره های ویژه ترمیم می شده ، فوق العاده سختی کار و بیماری پرداخت می شد، حقوق زن و مرد برابر بود و زنان امکان داشتند کار نیمه وقت انتخاب کنند تا از عهده وظایف خانگی خود برآیند . چنین رفتاری که فقط می توان آن را مترقی خواند ، نیازمند ادراک و دور نگری بی پایانی بوده است و مختص شاه مقتدر و بزرگی است که می گوید : من راستی را دوست دارم .

     


        نظرات دیگران ( )

  • خشت بر آب زدن !
    نویسنده: ایران دوشنبه 86/2/17 ساعت 12:18 صبح

      پس از تبریک نوروز ......

    درهیاهوی آبگیری سد سیوند ، اکران فیلم سیصد ، انتساب داشمندان ایرانی به اعراب و به تاراج رفتن الواح گلی تخت جمشید  توسط یک دادگاه آمریکایی ، امروز به نکته ای پی بردم که جای تردیدی برایم باقی نگذاشت که دیگر آب از سر ما ایرانیان گذشته است و اینکه می گویند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است ، در ظرف دغدغه هایی از قبیل آنچه در ابتدا نوشته ام هرگز نمی گنجد .

     

    ما ایرانیان عادت کرده ایم هنگامی که صحبت از فرهنگ و تمدن می شود ، سری بالا گرفته ، با چشمانی گشاد و رویی مصمم ، لحنی همراه با تاسف  به خود گرفته و ضمن اشاره به چند نام ، آدرس و تاریخ نه چندان صحیح ، داد از افتخارات و مفاخر گذشته ولی از دست رفته بر آریم . عادت کرده ایم برای گریز و توجیح سقوط و نزول فزاینده خویش در مغاک عمیق کاستی ، سستی ، عقب ماندگی ، نا سپاسی نسبت به گذشتگان ، بی خبری محض و خواب هزاران ساله دست به دامان مظلوم نمایی و دشنام و اعتراض به دشمنان عرب و یونانی و تولید کنندگان فیلمی مانند سیصد و غیره شویم .

     

    کسی نیست از ما سوال کند امروز که با ساخت فیلمی اینچنین خشمگین و دژم  می نماییم ، چه اندیشه و اقدامی برای یافتن پاسخی مناسب جزتنظیم اعتراض نامه های اینترنتی و از این دست هیاهوهای گذرا ، بی سامان و بی نتیجه داشته ایم ؟؟ مسئولین فرهنگی ما تا کنون کدام نمایش یا فیلم تاریخی را مثلا در مورد خشایارشا تهیه دیده و یا خواهند دید ؟من ایرانی چند کتاب و یا حتی یاد داشت در مورد فرهنگ ایران باستان خوانده ام و یا چند درصد از ایرانیان از مفاد اولین اعلامیه حقوق بشر جهان به دستور کورش کبیر آگاهی دارند ؟ وما  که این چنین کور کورانه به گذشته خود می بالیم جز همین ناله های مظلومانه و ذکر روایات تخت حوضی در محافل دوستانه  برای شناخت و بسط آن چه گامی بر داشته ایم ؟؟

     

    لیچ وا‍ژه ای اوستایی و کهن در گویش کرمانی و به مفهموم خیس و تر شدن است که همراه با بسیاری از واژه گان دیگر به زبان انگلیسی نیز با مصدر لیچینگ راه یافته است . اوستا و زبان آن قدمتی حداقل 3000 ساله و متون کهن انگلیسی پیشیه ای حداکثر900 ساله دارند . امروز در میان جمعی تحصیل کرده و به اصطلاح روشن فکر بودم که یکی از ایشان برای غنا بخشیدن ( !! ) به لهجه کرمانی  لیچ را واژه ای مرحمتی و اهدا شده از زبان انگلیسی به این گویش معرفی می کرد و جالب تر آنکه تصاویر بر گرفته از تخت جمشید و کار شده بر روی نمای ساختمانی نوساز در کرمان را رومی و یا مربوط به چنگیز خان مغول می دانست !!!!! به قول ایرج میرزا :

     

     

    با این علما هنوز مردم       از رونق ملک نا امیدند

     

     

    آیا وقت آن نرسیده است که بدانیم در واکنش به انجام وظیفه  بیگانگان در تاریخ سازی و جعل آن به سود خویش به جای اعتراض و این خشت بر آب زدنها ، باید از خودمان شروع کنیم ؟؟

     


        نظرات دیگران ( )

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ## درخواست رسانه‌های بیگانه از سران اصلاحات ##
    ## عکس:دیدار کروبی با سفیر سابق انگلیس ##
    ## منوشه امیر: برای مقابله با خطر شیعه باید از سبزها حمایت کرد!
    ## شیمون پرز: مخالفان به نیابت از ما می جنگند ##
    ## درخواست انگلیس از ایران: روابط خود را با ما کاهش ندهید ##
    ## اعتراض شدید تشکل های دانشجویی نسبت به نامه سید حسن خمینی ##
    آبروی همه مسلمانان؛ اشک ما را چرا درآوردی؟:
    آنچه من دیدم و نحوه زندگی آیت ا? خامنه ای
    نماز جمعه سیاسی Top2009 - موسوی با کلی محافظ بعد 20 سال در
    میر حسین موسوی - به کجا چنین شتابان ؟؟ - 2
    میر حسین موسوی - به کجا چنین شتابان ؟؟
    پاسخ آیت الله یزدی در واکنش به نامه هاشمی رفسنجانی ** مهم
    رنجنامه جمعیت ایثارگران خطاب به هاشمی رفسنجانی
    مهم ** نامه هاشمی رفسنجانی به رهبر انقلاب ** مهم
    تصویر و اتهامات برخی عاملان سایت‏های مستهجن- مستند شوک
    [عناوین آرشیوشده]